رها سادات مصطفوی گرجیرها سادات مصطفوی گرجی، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره
زهرا ساداتزهرا سادات، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره
سید محمد صدراسید محمد صدرا، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

رها جون دختر گل همه

شیطنت های رها خانم

تو این چند روز همه میگن که از رها چه خبر اینم خبراش به صورت قلمبه این طرز خوابدنش سر ظهراست که بابایی میاد و می خواد بخوابه منم مجبورم بزارمش تو تاب تاب مب خوره تا بیحال شه و خوابش ببره و بعد برش می دارم و میزارمش سر جاش خوب اولش سر حاله و کلی تاب تاب می خونه بعد که بی حال میشه میشه این الهی قربونت برم چاره ای نیست عادت داره به این مدل خوابیدن اینم مال وقتیه که از خواب بیدار میشه اول اتاق خودش و اتیش سوزونی هاش بعد هم که اونجا رو کامل بهم ریخت سراغ اتاق کار ما و برداشتن فلش و کارت خوان و غیره خوب مثلا یواشکی رفته سراغش و منم حواسم نیست آهان دیگه برداشتم برم یه گوشه بشینم و بخورمش خوب حالا من فهمیدم و داد و بید...
28 فروردين 1391

رها سادات و گردش

خوب امروز بابایی زود از کار میومد خونه و کلی هم خسته بود هر کاری کردم که زود بخوابی بازم مثل عادت هر روزت نزدیکای ساعت 3 خوابیدی و چون داری دندون در میاری خیلی نق نقو شدی بابایی هم که از خواب بیدار شد گفت امروز رها رو کجا ببریم که حسابی خسته بشه و دیگه شب نق نزنه گفتم ببیریمش میدون خاتمی چون هم بزرگه هم سبزه و هم فواره و آب داره رها هم کلی بازی تو اونجا رو دوست داره پس آماده شدیم و رفتیم اونجا تا رسیدیم تو بدو کردی و چر کشیدی به سمت فواره و از نظر ها دور شدی ببیتید تو رو خدا اون وسط آب و فواره می بینیدش همون شلوار صورتیه رو میگم دیدید خوب من و بابایی هم بعد از مدتی به تو رسیدیم و کلی اونجا ازت عکس گرفتیم خوب اول نشستی و خ...
26 فروردين 1391

20 ماهگیت مبارک

عزیزم امروز 20 ماهه شدی قربونت برم مبارکت باشه تا این لحظه 14 تا دندون داری 2 روزه 2 تا از دندونات هم دارن میان بیرن و داری 16 دندونی میشی   مبارکت باشه خوشگلم الان 8 تا بالا و 8 تا چایین کلا در قسمت جلو فکت کامل شده خودت میری کنار تاب و تاب رو تکون می دی و تاب تاب عباسی می خونی عاشق عروسکت قرمزی شدی و تا از خواب بیدار میشی میری سراغش شبا موقع خوا اینقده با گوشی من فیلماتو نگاه می کنی که خودت خوابت می بره خدا رو شکر دیگه سراغ پستونکت نیومدی تو اسباب بازیهات 3 تا هست اما همه روپرت می کنی کنار مامانی فردا کلاسام شروع میشه و تو باید بعد از ظهرا یکم پیش بابا باشی تا من برم درس بدم و بیام امیدوارم دختر خوبی ...
24 فروردين 1391

یه اتفاق بد

دیروزم مثل همه روزای خدا رها از خواب پاشد و بازی کرد تا ظهر بشه و بابا جونش بیاد خونه وقتی هم که بابایی اومد مثل همیشه بدو کرد و پریدش تو بغلش و تا 5 دقیقه ای بهش چسبیده بود منم هی بهش می گفتم رها بیا بغل مامان بلند می گفت نه  خلاصه رضایت داد که بابایی بره لباس در آره و بقیه ماچ و بوسه ها برای بعد از نهار باشه خوب همه رفتیم که نهار بخوریم و خوردیم و تموم شد  جاتون خالی طبق معمول رها خانم هم کمک کرد و ظرفا رو برد تو آشپزخونه بعد هم هی دیدم دور میز می گرده گفتم همه وسایل رو جمع کنم و فقط بمونه سفره رو تمیز کردن و رفتم تو اشپزخونه که دستمال بیارم واسه تمیز کردن میز که یهودیدم تمام دهن و صورت و دستاش پر خونه تو این 1 دقی...
23 فروردين 1391

فقط و فقط برای حنای گلم

        امروز تولد قشنگ ترین فرشته رو زمین با محبت ترین دوست رها سادات وزیباترین آفریده خداست حنانه جون برای شرکت در جشن تولد ادامه مطلب رو از دست ندین   بفرمایید تولد قشنگ ترین فرشته روی زمین                 دوستان امروز تولد 4 سالگی بهترین و زیبا ترین دوست رها سادات حنانه جون است امیدوارم بهتون خوش بگذره خوب الان منتظر حضور گرمتان هستیم و شما رو به شنیدین آهنگ تولدت مبارک دعوت می کنیم تا همه مهمونا جمع شوند    &nb...
22 فروردين 1391

کتاب عکس رها سادات رسید

بلاخره کتاب عکس رها سادات رسید این کتاب عکس از تولد 1 سالکی رهاسادات 24/5/1390 تابهار 13/1/1391 می باشد که شامل عکس های رها سادات از 12 ماهگی تا 20 ماهگی است کتاب عکس قبلیت هم از لحظه تولد تا یک سالگیت بود عکس های کتاب عکس رو در ادامه مطلب می زارم خوشحال میشم نظرتون رو ببینم    تولد 1 سالگی رها سادات  کادو های تولد 1 سالگی 13 /14ماهگی رها سادات 15/16 ماهگی رها سادات  17/18 ماهگی رهاسادات  19 ماهگی رها سادات  بهار 1390 13 بدر 1391   ...
22 فروردين 1391

رها خانم و کار های خارق العاده

خوب دخمل نازم مثل همیشه هر روز شیطون و بلاتر و ملوستر می شه این که توش شکی نیست اما تو این شیطناتاش یه کارای با مزه ای میکنه که من و بابایی عاشقش شدیم اول اینکه دیگه استفاده از کلمه مامان و بابا رو خوب یاد گرفته و مثل قبل وقتی کارمون داره نق نمی زنه و داد نمی زنه بلکه صدا می زن و می گه ماما (منو میگه) ددی بابی بابا جونش رو لوس باشه ددی و با مزه باشه بابی می گه و در روز شاید 1000 بار بلکه هم بیشتر صدامون کنه با خودش و ما هم خیلی حرف می زنه ولی از حرفاش چیزی سر در نمیاریم و هی یه چیزی میگه و دستاشو بالا و پایین می بره و حرف می زنه و دستاشو باز و بسته می کنه مخصوصا وقتی که من و باباش داریم حرف می زنیم اونم برای این که بگه منم هستم ...
21 فروردين 1391

فقط برای مامان امیر علی

عزیزم همه تونستن برن و منم الان امتحان کردم رفت تو ادامه مطلب ولی به خاطر تو هم که شده زهرای عزیزم این مطلب رو می زارم که پستا برن پایین تر تا بتونی و بری خاطرات دخملیم رو بخونی ونظر قشنگت رو ببینم قربونت برم دوست دارم فراوون   ...
20 فروردين 1391